حجتالاسلام مختاری
جواز کشتار مسلمانان ناشی از نفی عقل و تأکید بر تفسیر ظاهرگرایی است
«داعش» بارزترین مثال افراطگرایی منبعث از مقوله "خود تفسیری" و رفتارش جنایتکارانه و خصومت آمیز است. یکایک اعضای این گروهک دچار انقباض روانی و درگیر عقدههای درونی خود هستند.

گیلان خبر: حجتالاسلام والسلمین محمدحسین مختاری رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی در نهمین دور گفتوگوی دینی ایران و شورای جهانی کلیساها مقالهای با عنوان «نقش تفاسیر متون مقدس در پشتیبانی از گروههای خشونتطلب» ارائه کرد که متن کامل آن در ادامه میآید:
انعطاف ناپذیری، جزماندیشی و رفتارهای حذفگرایانه در طول تاریخ بشر همواره خشونتها، جنگها و کشتارهای بیشماری را رقم زده است. پدیده تکفیر و خشونت نیز که همیشه احساسات بشریت را جریحهدار کرده است، زائیده الگوهای رفتاری افراطگرایانه بوده است. این افراطیگری گاه در قالب یک جنبش اجتماعی نظیر روی کار آمدن فاشیسم بروز کرده است. گاه در نتیجه اقدامات ضدنژادی نظیر نسلکشی مسلمانان بوسنی به وسیله صربها یا فلسطینیها به وسیله اسرائیلیها رخ داده است. گاه نیز این تندرویها را سازمانهای چندملیتی تروریستی نظیر القاعده و داعش انجام دادهاند.
در زمان کنونی داعش بارزترین مثال افراط گرایی منبعث از مقوله خود تفسیری است. لذا بر همگان آشکار است که رفتار داعش قبل از هر چیز جنایتکارانه و اقدام خصومتآمیز علیه بشریت است. فرد فرد گروه داعش دچار انقباض روانی و درگیر عقدههای درونی خود هستند. آنچه میبینیم دغدغههای فردی آنهاست و نه مشکلات اسلام و مسلمین که به شکلی بیمارگون در عرصه گروهی و اجتماعی برونریزی شده است. داعش نگران اسلام نیست، بلکه نگران خودش است و برای حل این نگرانی زمین و زمان را درگیر خود کرده است.
این چالش اساسی در جهان معاصر در حالی است که مطالعه و بررسی متون مقدس بیانگر آن است که این آموزهها، اشتراکات زیادی با یکدیگر دارند که نه تنها در اصول محوری اعتقادی مانند اعتقاد به معبود واحد، اعتقاد به اصل نبوت، اعتقاد به فانی بودن دنیا و پاداش و مکافات اعمال در عالمی غیر از این دنیا قابل ملاحظه است، بلکه در فروع دین نیز فرامین مشابهی مانند برپایی اعمال و مناسم دینی و عبادی و ... وجود دارد.
با این وجود، یکی از مهمترین چالشها و بحرانهای گذشته تا به امروز جامعه جهانی اختلافات مذهبی بوده که بخش اعظم آن به واسطه چگونگی تفسیر متون مقدس توسط مفسران پدید آمده است، به نحوی که همواره این مسأله مستمسکی جهت ایجاد خشونت، اختلاف و نزاع در بین ملتها و دولتها شده است.
بیتردید متون مقدس بخش عظیمی از میراث ادبی جهان را تشکیل میدهند که به واسطه تأثیری که هر یک از آنها در حوزه رواج و نفوذ خود داشتهاند، میتوان آنها را قلب و روح ادبیات جهان نیز نامید. به این دلیل که متون مقدس دربردارنده مبانی عقیدتی و آیینی ادیان بزرگ هستند، بنابراین هر گونه تلاش در جهت شناخت ادیان، مستلزم شناخت کتب مقدس، نحوه شکلگیری و تثبیت و همچنین روشهای تفسیر آنها میباشد.
منظور از متن مقدس در عامترین معنای آن هر کلام مکتوب یا شفاهی است که در یک سنت دینی نقشی بنیادی دارد، به گونهای که اعتقادات، آیینها و حتی اخلاقیات پیروان آن سنت حول محور آن متن شکل گرفته است، تفاوت بنیادی متون یا واحدهای سازندههای آنها یعنی کلمات مقدس با متون و کلمات غیرمقدس در این است که گروهی متون مقدس را در بردارنده و منتقل کننده نیروهای معنوی یا جادویی و ناقل پیام و بشارت و احکام الوهیت و موجودات مقدس به انسانها میدانند. هر چند که ساختار، محتوا یا دیگر ویژگیهای یک متن میتواند این احساس را به فرد دیندار بدهد که با متنی با ویژگیهای نامعمول روبرو است، اما از نگاه دیگر، قداست یک متن مقدس با توجه به ویژگیهایی پیشینی به دست نمیآید بلکه به تدریج و در بستر زندگی جماعاتی شکل میگیرد که این متن را مقدس میدانند.
اینگونه است که شخص افراطی و خشونتطلب شخصی است که به صورت شدید و غیر معقول مصمم است یا به طور نامناسبی اهداف خاصی را در زندگی دنبال میکند و تفسیری کاملاً منحصر به فرد و شخصی از جهان دارد. رفتار وی شدیداً توسط ایدئولوژی کنترل میشود. افراطیون، در تلاش برای همسانی، بدون توجه به اینکه چه چیزی صحیح است، معتقدند آنچه آنها ترجیح میدهند صحیح است. در نتیجه، آنها در برابر تغییر بسیار مقاوماند.
بیشک خشونت در جهان میتواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ امروزه جوامع بشری تحت تأثیر عوامل مختلف، با چالشهای بسیاری رو به رو شده است و بسیاری از کارشناسان بر این باورند باید منتظر سیر صعودی انواع آسیبهای اجتماعی و افزایش گرایش به خشونت در برخی از این جوامع باشیم. خشونت در حقیقت یک فرم یا مدل نمایش مشکل اجتماعی است، اما به راستی منشاء خشونت کجاست؟ خشونت با فضای گفتمان ارتباطی دارد؟ آیا مشکل ساختاری در جامعه داریم که این گونه به همدیگر با خشونت رفتار میکنیم؟
لذا در حوزه اسلام ابن تیمیه با ظاهرگرایی و نفی صفات و آیات و نفی کل اسماء و نشانههای دینی در راستای مخالفت فرهنگی و ترویج خشونت دینی گام برداشت که کشتار مسلمانان و تخریب قبور از جمله کارکردهای نفی مفهوم(عقل) و زبان و تأکید بر تفسیر ظاهرگرایی است.
محور اصلی انعقاد اندیشههای افراطی و تکفیری که خشونت و انعطاف ناپذیری را برای بشریت در دو قلمرو فرد و جامعه به ارمغان میآورد، فهم و تفسیر نادرست و غیر منطقی از متون مقدس است. صاحبان این تفکر میکوشند تا درک ناقص و نسبی خود را از متون دینی به جای حقیقت ذلال دین بنشانند و دین را که امری فرا زمانی است و مرتبط با فطرت انسانها است آن را در تنگنای قشریت و تحجر گرفتار سازند و این بزرگترین مصیبتی است که متوجه جوامع دینی است و خطر وجود این نوع تفکرات بر هیچ یک از افراد صاحب خرد و دیندار پوشیده نیست.
چرا که اینان نه تنها در پیدایش شبهات و تردیدهای فراوان در عرصه دین و دینداری بسی نقش آفرینند بلکه همسو با استکبار جهانی در «دین هراسی» و خروج از دینگرایی به گونه زایدالوصفی تأثیر گذارند، در اینجا لازم میدانم به برخی از اصول و قواعد فهم و تفسیر متن و موانع وصول به فهم صحیح آن اشاره کنم تا ریشه اصلی انحرافات این گروههای افراطی و خشونت طلب بیشتر روشن و ظاهر گردد.
*اصول و قواعد فهم متن
چند اصل و قاعده در خصوص فهم و چگونگی پیدایش فهم میتوان بیان کرد:
1. اصل عدم تغییر یا اصل ثبات حقیقت
حقیقت بر اساس متون دینی امری ثابت است و در عالم خارج موجود است. ماورای ذهن و فکر و تفسیر انسان، حقیقت در عالم خارج موجود است. اگر انسان هم نباشد چیزی از حقیقت کم نمیشود و خدشهای در آن ایجاد نمیشود.
ما معتقد نیستیم که حقیقت تابع ذهن ماست. ما چه باشیم چه نباشیم حقیقت وجود دارد ما مولد حقیقت نیستیم بلکه ما کاشف حقیقت هستیم. در قرآن و روایات به وضوح به این مسأله اشاره شده است.
واژه حق گاهی در برابر هوای نفسانی گاهی در مقابل باطل، ضلالت، گمراهی، سحر و امثال آن قرار گرفته است. از این قرینه مقابله میفهمیم که حقیقت در عالم خارج موجود است با قطع نظر از ذهن و قرائت انسان و آن حقیقت قابل تغییر نیست. من هر طور تفسیر کنم شاید به زعم خودم به حقیقت برسم یا نرسم ولی حقیقت سر جای خودش ثابت است. نه اینکه حقیقت متزلزل باشد و و این اصل در کتب اصولی و فلسفی ما اصل مسلم است. البته این حقیقت چه در مقوله دانش و معرفت و چه در مقوله فعل و عمل باشد از نظر قرآن کریم حقیقت موجود است.
2. اصل امکان فهم حقیقت
آیاتی که در قرآن داریم ما را از ظن و شک برحذر میدارند اما در مقابل آنچه که حقیقت و واقع است آن را تحسین میکند. آیاتی که ما را به فراگیری علم و دانش دعوت میکند. اگر امکان فهم حقایق نباشد چرا قرآن و روایات سفارش به علم و دانش میکنند اگر امکانش نبود تکلیف مالایطاق میشد. در قرآن و روایات تکریم و تمجید از علما شده است و کسانی که در باب اندیشه سستی میکنند مورد ملامت قرآن و روایات قرار میگیرند. اگر واقعاً فهم حقیقت قابل دستیابی نبود پس چرا قرآن ما را به آن سفارش میکند؟
بنابراین تمام حرفهای هرمنوتیستهای فلسفی که میگویند حقیقت متزلزل است، سست و بیپایه است.
3. اصل مشترک بودن همه آدمیان در فهم و ادراک
همه انسانها حس مشترک دارند و هیچ تفاوتی در این امر نیست. دعوت قرآن برای همه انسانها به یک شکل و به یک زبان است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلىَ کَلِمَةٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمُْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرِْکَ بِهِ شَیًْا وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ
بگو: «اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما، بعضى دیگر را ـ غیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد.» هر گاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!»
یک دعوت در قرآن وجود دارد. تمام پیامبران از توحید و نبوت صحبت کردند. خیلی از خطابهای قرآن با تورات و انجیل یکی است چون حسها مشترک است. خلقت همه انسانها یکی است. بنابراین انسانها در ادراکات اشتراک دارند. در سوره فصلت آیه 1 تا 6 میخوانیم:
حم(1) تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ(2) کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ(3) بَشِیرًا وَ نَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَکْثرَُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ(4) وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا فىِ أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فىِ ءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَمِلُونَ(5) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمُْ یُوحَى إِلىََّ أَنَّمَا إِلَاهُکمُْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُواْ إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ(6)
«حم (1) این کتابى است که از سوى خداوند رحمان و رحیم نازل شده است (2) کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده، در حالى که فصیح و گویاست براى جمعیتى که آگاهند! (3) قرآنى که بشارت دهنده و بیم دهنده است ولى بیشتر آنان روى گردان شدند از این رو چیزى نمىشنوند! (4) آنها گفتند: «قلبهاى ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت مىکنى در پوششهایى قرار گرفته و در گوشهاى ما سنگینى است و میان ما و تو حجابى وجود دارد پس تو به دنبال عمل خود باش، ما هم براى خود عمل مىکنیم!» (5) بگو: من فقط انسانى مثل شما هستم این حقیقت بر من وحى مىشود که معبود شما معبودى یگانه است پس تمام توجه خویش را به او کنید و از وى آمرزش طلبید واى بر مشرکان!(6)»
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: من هم مثل شما بشر هستم همین مکالمه همین فهم و... چرا شما نمیفهمید و ایمان نمیآورید. اینجا پیامبر کلمه انسان به کار نمیبرد بلکه میفرماید انا بشرٌ، بشر یعنی در خوردن و خوابیدن و غرائز و آنچه را که مربوط به مادیت میشود با انسانهای دیگر یکسان است. اما آنجایی که صحبت از لقاء به پروردگار و وصال محبوب است کلمه انسان به کار میبرد.
از سه آیه اول میفهمیم که قرآن را همه میفهمند همان فهم ابتدایی. چون قرآن مبین و روشن است. چون مخاطبش فطرت انسان هاست. انسان زمان حضرت عیسی(ع) و انسان زمان حضرت محمد(ص) و با انسان امروز و با انسان آخرالزمان چه فرقی دارد. ما نمیتوانیم بگوییم متون مقدس را نمیتوانیم بفهمیم. در حالی که همه انسانها دارای حس مشترک هستند.
این دلیل بارزی است بر اینکه از باب اشتراک انسان در ادراکات، ما میتوانیم مخاطب کلمات سابقین واقع شویم چون آنها هم مثل ما انسان بودند.
این مطلب مورد تأکید جناب شلایرماخر فیلسوف و متکلم آلمانی نیز هست.
4. اصل امکان جایگزینی
قرآن قصهها و داستانهایی دارد که ما را به تأمل، مطالعه و اندیشه بیشتر فرا میخواند و ما را عبرت گرفتن از آن وقایع دعوت میکند، اگر امکان جایگزینی وجود نداشت چه طور میتوانستیم داستانهای قرآن را بفهمیم یا علت سقوط و ثبوت امتها را از اصل جایگزینی بفهمیم؟
مگر نه آن است که قرآن میفرماید شما داستانها را بخوانید که عبرت برای اولوالالباب است وقتی قرآن میفرماید این داستانها را بشنوید و عبرت بگیرید یعنی خودتان را جای آنها قرار دهید مثلاً روایات زیادی داریم مبنی بر اینکه آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسندد. رعایت انصاف زمانی است که خود را جای دیگری قرار دهیم.
پس با توجه به این مطلب میتوان فهمید که:
1. انسان میتواند از شرایط فعلی خود منفک شده و خویش را در شرایط دیگری قرار دهد؛
2. حالا که بیرون آمده خودش را در محدوده موقعیت اجتماعی دیگران قرار دهد؛
3. آنچه برای موقعیت اجتماعی دیگری قابل درک است برای او هم قابل درک است.
اگر اینها را نپذیریم تمام آموزههای اخلاقی برای مردم زمان خود ارزش دارد، هر کدام با شرایط ویژه متکلم میشوند و آن وقت، دیگر عملی نیست.
*عوامل تأثیر گذار در فهم
1. عوامل بینشی: مثل پیشدانسته و پیشفرض
2. عوامل گرایشی: مثل احساسات و گرایشات درونی، حب الشی یعمی و یصم. احساسات، گرایشات درونی، کینهها و بغضها سبب آن میشود که حقیقت مشخص نشود. عدم اعتدال در گرایشات سبب انحراف و خطا در فهمهای انسانی هستند که باعث اختلال در عقل میشوند. هایدگر این بحث را تحت عنوان داسمن آورده است.
3. عوامل محیطی: مثل پدر، مادر، معلم، تبلیغات رسانه جمعی، محیط فکری و فرهنگی. تاثیرگذاری بسیاری از این موارد مخرب است.
*موانع فهم
بینشی: پیش فرضها، پیشداوریها، علائق شخصی، خانوادگی.
گرایشی: عدم اعتدال در گرایشها. اگر اعتدال در گرایشات و احساسات لحاظ نشود سبب انحراف و خطا در فهمهای انسانی میشوند. اگر گرایشها از حد اعتدال خارج شوند، اختلال آورند.
و لذا تنها راه برون رفت از این سد و مانع در و صول به فهم حقیقی، ایجاد اعتدال میان قوای نفسانی و درونی است. بنابراین لزوم تقوا برای این است که فهم صحیح و تفکر صحیح داشته باشند. اگر گرایشات کنار رود باعث میشود تا عقل نظری اکتیو و فعال شود. اگر گرایشات اعتدال نداشته باشد نوبت به عقل نمیرسد.
پس تقوا برای درک و فهم صحیح لازم است و دلیلش این است که نفس مدرک انسان به استقامت فطری خودش برگردد. دلیل داشتن تقوا در فهم قرآن و روایات همان باز گرداندن نفس مدرک انسان به استقامت فطری خودش است.
*پیشفرضهای ظنی و پنداری در حصول فهم
پیش فرضهای ظنی و پنداری را در فهم آیات دخالت دهیم باعث اخلال در فهم میشود إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا، تبعیت از ظن انسان را به حقیقت نمیرساند، چون پیشفرضش پایه و اساس ندارد.
مفسران اسلامی میگویند: پیشفرضها به صورت موجبه جزئیه را قبول داریم که دخالت در فهم معنا دارند، اما به صورت موجبه کلیه نمیتوانیم بپذیریم که فهم موقوف بر پیش فرض باشد. غالباً فهمهای ما چه فهمهای حقیقی و چه اعتباری بدون پیش فرض حاصل نمیشود برای مثال در حوزه ادراکات حقیقی، بدون اینکه یک ادراکات بسیطی داشته باشیم نمیتوانیم یک فهمی از ادراکات مرکب داشته باشیم و از طرفی بدون اینکه ادراکات بسیط یا مرکب داشته باشیم نمیتوانیم تصدیقی داشته باشیم و بدون داشتن تصدیقات نخستین و اولیه نمیشود از آن قیاسی تشکیل داد.
بنابراین فهم تصوری بسیط خودش پیش فرض لازم برای فهم تصوری مرکب و فهم تصوری مرکب پیشفرض برای فهم تصدیقی و فهم تصدیقی، پیشفرض برای فهم تصدیقی جدید است.
ولی این طور نیست که همیشه باشد مثلاً در فهمهای تصوری، تصورهای بسیط و بدیهی از جمله تصورات حسی، بدون وجود هیچ پیش فرضی حاصل میشوند.
تصورات بسیط ← تصورات مرکب ← تصدیقات ← قیاس «تصدیقات ثانوی».
تصورات بسیط نیاز به پیشفرض ندارد، ولی هرمنوتیستهای فلسفی آن را انکار میکنند.
منبع: فارس